دل تنگی


دلم تنگ است ز تنهائی

تو تنهائی منم همچون پرنده در جستجوی  یار به تنهائی

 اگر روزی بیابم یار تنهائی به یاد تو بگویم

رفیقم باز تنها است , بیابد هم سخن هم راز برای او به تنهائی . ااگ

حبه انگور

حبه انگور , راز خودش را به من نگفت
او برد مرا به کهکشان عشق
من مانده ام که تا به کجا روم
او منتظر است که تا رسد به من به صد امید
من امید دارم که رسم به نزد او
او امید خودش را بریده ز من , عجب....! ااگ

سال نو مبارک 1392

سال نو مبارک " یکهزارو سیصدو نو و دو "

باد بهاری دمید سال نو هم در رسید

با آرزوی سال

موفقیت آمیز

همراه با شادی

برای شما و عزیزانتان

ارادتمند : احمد انصاری گیلانی

400سالنو2.jpg

برای نازنین دوستانم. ااگ

" تقدیم به نازنین دوستانم . ااگ "

یاران من چه زیبا گذشت در کنارتان

من بودم و دوستان یک دل و یک زبان

آنکس که ندیده بودمش , امروز دیده ام

ای نازنینان , چه عجب من شما را دیده ام

نازت بنازم که مرا رهنمون شده اید یاران من

ورنه من چگونه توانم ببینم این همه نازنین

این است رسم من ز عاشقی به دیدارتان

پاینده و جاوید بمانند این همه دوستان.

" بیستم بهمن ماه نود و یک – احمد انصاری گیلانی "

تاریخ هویت ! ااگ


تاریخ تولدت مهم نیست , تاریخ تبلورت مهمه !

اهل کجا بودنت مهم نیست , اهل و بجا بودنت مهمه !

منطقه زندگیت مهم نیست , منطق زندگیت مهمه !

و گذشتهء زندگیت مهم نیست , امروزت مهمه که چه گذشته ای

برای فردایت می سازی ...! احمد انصاری گیلانی



نگاره: ‏تاریخ تولدت مهم نیست , تاریخ تبلورت مهمه !
اهل کجا بودنت مهم نیست , اهل و بجا بودنت مهمه !
منطقه زندگیت مهم نیست , منطق زندگیت مهمه ! 
و گذشتهء زندگیت مهم نیست , امروزت مهمه که چه گذشته ای برای فردایت می سازی....! ااگ‏

باور نکرد دل.

خیالم با خیالت آشنا دل

ز هر چه من شنیدم از دل است دل

به من گفتند که دل داران بی وفایند

ولی تا من ندیدم , باور نکرد دل .

چهارم مهر ماه نودو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی
نگاره: خیالم با خیالت آشنا دل 
ز هر چه  من شنیدم از دل است دل 
به من گفتند که دل داران  بی وفایند 
ولی تا من ندیدم , باور نکرد دل . ااگ‏

بنمایی راه خیر

خیال او ز پردهء دیده ام نمایان است
 
تو گویی دور است , به خیالم , نمایان است

به پردهء دیدار دوست همچنان می گردم

ولی آنچه نهان است , هنوز نمایان است

منم منتظر دیدن او تا به روز موعود

نشسته بر سر کویش , تو گویی نمایان است

بیا بیا که منتظران کوی تو تا به آخر عمر

نشسته که بیایی بنمایی راه خیر آنان را.

چهارم مهر ماه نودو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی

سر بلند و استوار

آبی , خاکستری , سیاه
این است بخت سپیدم ز کبریاست
استوار گشته ام بعد از نشیب و هم فراز
راستی این حقیقت است , به عالم , چه بی ادعاست
صبرم عطا نما که بینمش , سر بلند و استوار. 
بیستم تیر ماه یکهزارو سیصدو نودو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی

مرغان خموش

تو دانی که مرغان شب , خموشند تا سحر گاه و صبح
به فکرند که آغاز کنند به روز دگرآوازی نو
سخن نو بگویند ز عشق و ولا , که در آن نباشد به هیچ وجه خطا
اگر مهر , مهر است خردمند بگو , کجای این کار است اشتباه
همه دست در دست هم دهیم , به دنبال امید هم راه نهیم
" اگر ز محنت دیگران بی غمیم ", کجا گویند که ما هم آدمیم
بیائیم که مرد میدان شویم , چرا روز و شب , حیران شویم .
یازدهم تیر ماه یکهزارو سیصدو نو دو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی

روزگار بس غریب

برگی فتاده ز درحتی همچو سرو

سروی که ندارد همتا به روزگار

دریای خروشان زندگی کجاست

که می برد , برگی همچو من , پر نشیب

طوفان زندگی گر ببارد ز دست بر قضا

تا به کجا می برد این برگ را , بگو به من

من سازگار نیم در این روزگار بس غریب

ای خدای من برسان تو هم مرا به ساحل نجات , با وقار.

نهم تیر ماه یکهزارو سیصدو نودو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی