تو دانی که مرغان شب , خموشند تا سحر گاه و صبح
به فکرند که آغاز کنند به روز دگرآوازی نو
سخن نو بگویند ز عشق و ولا , که در آن نباشد به هیچ وجه خطا
اگر مهر , مهر است خردمند بگو , کجای این کار است اشتباه
همه دست در دست هم دهیم , به دنبال امید هم راه نهیم
" اگر ز محنت دیگران بی غمیم ", کجا گویند که ما هم آدمیم
بیائیم که مرد میدان شویم , چرا روز و شب , حیران شویم .
یازدهم تیر ماه یکهزارو سیصدو نو دو یک - رشت - احمد انصاری گیلانی