از من بگذر:

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم

بگذشته در آتش همچون روزم

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم

بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم

دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم

دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم

بگذر از من تا به سوز دل بسوزم

آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم

بگذر از من تا به سوز دل بسوزم

آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم

بگذر تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی

همچون شمعی به تیره شب ها

می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد

بگذر زین قصه ی غم افزا


غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم

بگذشته در آتش همچون روزم

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر.  ااگ