هرچقدر دوست داری سرم سرم دادبزن !
شاید این نوشتارم خواننده را به قدری تفکر بیشنری وادار کند
هرچقدر دوست داری سرم سرم دادبزن !
استادى از شاگردانش پرسيد: چرا وقتي خشمگين هستيم صداي خود را بلند ميکنيم و سر طرف مقابلمان داد ميکشيم؟
يکي از شاگردان گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم.
استاد گفت: درست است... اما چرا با اينکه طرف مقابل، نزديک ماست، باز هم داد ميزنيم؟ يعني اگر با صداى ملايم صحبت کنيم نميشنود؟
شاگردان هر کدام جوابهايى دادند امّا هيچکدام از پاسخها او را راضى نکرد. سرانجام خودش چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يکديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اينکه اين فاصله را جبران کنند مجبورند داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند.
سپس استاد ادامه داد: اما هنگامى که دو نفر عاشق يکديگر باشند سر هم داد نميزنند؛ بلکه به آرامى با هم صحبت ميکنند. چرا؟ چون قلبهاشان به هم نزديک شده و فاصلهي آنها با همديگر بسيار کم است.
حالا وقتي عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى ميافتد؟ در اين صورت، آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش يکديگر نجوا ميکنند. اين نجوا عشقشان را شعله ورتر ميکند تا جايي که حتى از نجوا کردن هم بينياز ميشوند و فقط به يکديگر نگاه ميکنند. و اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنان باقى نمانده باشد.
بیایید تا هستیم بدانیم قدر بودن را .
با پوزش و ارادت خالصانه : احمد انصاری گیلانی
احمد انصاری گیلانی